عشق دردناک 3
نشست سرجاش و با جذبه گفت :
اهان حالا شد ....
بزور لقمه ی دیگری رو به دهانم حواله کردم
ساکت بود و فقط زل زده بود به من
سرمو به طرفش برگردوندم و اروم و با خجالت گفتم:اقای کوه ...
نویسنده : Admin
تاریخ انتشار : چهارشنبه 28 اسفند 1398 ساعت: 3:54
تعداد بازديد : 134
برچسب ها : رمان , رمان جدید , پارت سوم رمان عشق دردناک , عشق درد ناک , رمان عشق درد ناک , کافه رمان , مگارمان , صبارمان , کلبه رمان , بازار رمان ,