رمان طنز جدید به نام تیما ستانی

پیام مدیر سایت :

رمان طنز جدید به نام تیما ستانی

(رمان طنز)تیمارستانی

شادیِ قصه زندگی ساده ای داره.
اما به خاطر محیط خانوادگی بدی که داره و اتفاقاتی که براش درگذشته افتاده دیوونه میشه و به تیمارستانی منتقل میشه که شروع کننده یه داستان‌ِ عجیبه و بامزه است
آشنایی شادی با پسری توی تیمارستان که سال هاست با کسی حرف نزده و بسی خطرناکه همه چیز و عوض می کنه.
و شادی که تلاش می کنه پسر و با دیوونگیش به زندگی برگردونه اما خبر نداره بیماری و زندگی و گذشته پسر فراتر از تصورشه و …
آیا دو تا دیوونه که یکی بامزه و شادو و یکی خطرناک و مرموزه با هم چه داستانی و رقم
می زنن
عاشقانه؟یا…

  مقدمه ی رمان

من دیوونه ام
یک دختر دیوونه
شایدم نباشم.
گاهی ادما خودشونو می زنن به دیوونگی!
زندگی من پوچ و خالی از گرما بود.
اما منم که سرنوشت خودمو می سازم.
من نمی خوام یه دختر خوب و موفق باشم.
نمی خوام یه دختر سر به راه و با حجب و حیا باشم.
من می خوام فرق داشته باشم.
من با دیوونگی هام تو رو خوب می کنم.
و تو با خوبی هات من و خوب کن.
من و تو!
تو تیمارستانی که خالی از عشقِ
چه عاشقانه ای که قلم نمی زنیم.

🔹 ژانر: #عاشقانه #طنز 🔸

#تیمارستانی_ها

قسمتی از رمان

اروم اروم از پله ها پایین رفتم.
چشمام و گرد کرده بودم و تو دست راستم تیغ بود.
یه تیغ کوچیک و تیز!
در اتاق و اروم باز کردم و به ارومی وارد اتاق شدم.
چشمام و ریز کردم‌ و به تخت خوابش نزدیک‌ شدم.
پشتش به من بود و خوابیده بود.
تخت و دور زدم و کنارش نشستم.
یه لبخند گشاد زدم!
می گم گشاد چون کل دندونام و ته اعماق حلقم دیده می شد!
تیغ و بردم سمت سبیلش.
قبل این که بیدار شه با دستم دُم سبیلش و گرفتم و تیغ‌ و زیرش گرفتم و سبیل و‌محکم کشیدم‌ روش که بابا بلند شد و داد زد و من به عقب پرت شدم‌ و‌ سبیل و مثل پرچم تو دستم گرفته بودم و نگاهش می کردم.
بابا با بهت و‌ چشمای گشاد شده به سبیل تو دستام نگاه کرد و بعد اروم اروم دستش و برد سمت صورتش و وقتی جای خالی سبیلش و سمت چپ صورتش حس کرد چشماش گرد شد و منم چشمام گرد شد و اون با همه وجودش داد زد:
_ شــــــــادی
لبخند رو لبام ماسید و لبام آویزون شد و پاهام‌ و به هم چسبوندم و دستم و جلوی پاهام گرفتم و با بغض اروم گفتم:
_ جیش کردم ...







بخش نظرات این مطلب
کد امنیتی رفرش